سیگنال نا مفهوم
 

سلام من واقعا نیاز به کمک کسی دارم که توی این قضیه تخصص داشته باشه .
من حدود 5سال پیش اولین بار با 1پسر تو فامیل(برادر دامادمون) به مدت 1ماه دوس شدم که زود تموم شد و بعدش با نامزدم اشنا شدم که تا الان باهاش هستم اون قضیه ی دوستیمو میدونست وسطای دوستیمون دامادمون هی گفت با برادرش دوس شمو من نامزدمو ول کردمو اینکارو کردم درصورتیکه همش به فکر نامزدم بودم خلاصه این قضایا گذشت اما تا الان منو نامزدم سر مساله اون پسر که 1موقعا حرفش میشه مشکل داریم.من قبلا 1حسی به اون پسر داشتم دوس داشتن نبود اما 1حسی که اگه 1جا اونم بود 1طور خاصی بود همش میگفتم نکنه فک میکنه من هنوز به فکرشم چون رفتاراش 1جوری بود من سر همین افکارم عذاب وجدان داشتم تااینکه هفته پیش این حسو به نامزدم گفتم دقیقا زمانیکه لب اب تو مسافرت بودیمو گفت دوست دارمو... منم احساس کردم باید بگم ولی بعدش پشیمون شدم برگشت بهم گفت توهنوز دوسش داری درصورتیکه اینجوری نیست حالا ازاونروز به بعد تا میام با نامزدم بحرفمو احساساتشو بیان میکنه 1چیزی مث 1سیگنال میاد تو ذهنمو تمرکز منو از حرفاش میگیره و حس عذاب وجدان شدیدی بهم میده که میگه داری خیانت میکنی واسترس آنی که وقتی فک میکنم میبینم هیچ حسی به اون پسر ندارم اما انگار 1چی میاد تو ذهنم که میگه داری دروغ میگی اصلا داره زندگیمو خراب میکنه انگار از بس بهم گفته حسی بهش داریو منم ترسیدم که بهش حسی داشته باشم بهم تلقین شده...
شما میدونید این چیه؟؟؟1مریضیه؟؟یا چیزیکه تو روانپزشکی شناخته شده باشه من فک میکنم که مشکل باشه چون من زیاد دوران بچگی خوبی نداشتم....
توروخدا هرکی میدونه کمکم کنه. :20: