رابطه شما با مادرتان چگونه است؟!
خواهشمنداست به سئوالات زير با دقت پاسخ دهيد و سپس نتایج را ببینید.
ابتدا سوال را به دقت بخوانید. پاسخی را که متناسب با وضعیت شما است انتخاب نموده و عدد جلوی پاسخ را یادداشت نمایید. سپس این اعداد را با هم جمع نموده و با قسمت نتایج مراجعه نمایید.
1. ميتوانم بگويم كه من و مادرم:
دائما و به طور مرتب با يكديگر حرف ميزنيم و تمام جزييات مربوط به يكديگر را ميدانيم. (2)
مثل دو دوست صميمي يكديگر را راهنمايي ميكنيم و بدون مشورت با هم، دست به هيچ كارينميزنيم. (3)
رابطه سردي بين ما حاكم است و اصلا احساس صميميت و نزديكي با هم نميكنيم. (1)
2. نظرم در مورد مادرم چنين است:
زني است كه عاشقانه دوستش دارم، ولي نميتوانم هميشه با او كنار بيايم. (2)
فرشتهاي است در قالب يك مادر. (3)
او فردي است با مشكلات و مسايل مربوط به خودش. (1)
3. وقتي احساس دلتنگي به سراغم ميآيد، دوست دارم مادرم:
دائما حالم را بپرسد تا مطمئن شود كه حالم خوب است. (2)
با يك كاسه سوپ مرغ داغ دستپخت خودش، مجله و پتو به سراغم بيايد. (3)
مرا به حال خودم رها كند تا حالم بهتر شود. (1)
4. در ايام تعطيل، برايم مهم است كه:
حتما با مادرم در تماس باشم. (2)
در كنار مادرم باشم. (3)
اوقاتي را براي خودم و به تنهايي سپري كنم. (1)
5. در مورد دوستان و ارتباطاتم:
راجع به آنها، هيچ حرفي به مادرم نميزنم. (2)
مادرم را در جريان تمام جزييات قرار ميدهم. (3)
در كل، با مادرم صحبت ميكنم. (1)
6. اگر مادرم خواهش و تقاضايي از من داشته باشد، من:
نهايت سعي و تلاشم را براي كمك به او، به كار ميبندم. (2)
بيچون و چرا و لحظهاي تأمل، خواستهاش را برآورده ميكنم. (3)
ابتدا بايستي برنامه زماني خودم را بررسي كنم و بعد جواب مادرم را بدهم (1)
7. به مناسبتهاي خاص، براي مادرم كارت تبريك ميفرستم:
گاهي اوقات. (2)
هميشه. (3)
هرگز. (1)
8. نگرش و ديد كليام از دنيا و زندگي چنين است:
دنيا مكاني تلخ و شيرين و زندگي در آن فراز و نشيبهاي خاص خودش را دارد. (2)
دنيا مكاني امن و دوست داشتني است و زندگي در آن راحت و نشاط بخش است. (3)
دنيا مكان ناامن و خطرناكي است كه زندگي در آن دشوار و توأم با سختي است. (1)
9. اگر بچهدار شويد، چگونه مادري خواهيد بود؟
صميمي و پراحساس. (2)
دلسوز و رئوف. (3)
محتاط و مراقب. (1)
10. من و مادرم از طريق تلفن، اي ميل يا ديدار يكديگر:
هر چند هفته يكبار يا شايد هم بيشتر، از حال هم باخبر هستيم. (2)
بيشتر از دو مرتبه در هفته از حال يكديگر باخبر ميشويم. (3)
از حال هم باخبر نيستيم و فقط سالي ماهي يك مرتبه، به طور اتفاقي، از حال و احوال هم جوياميشويم. (1)
11. وقتي مادرم لطف خاصي در حقم ميكند، چنين احساسي به من دست ميدهد:
كمي معذب ميشوم. (2)
ارزش خاصي براي آن قايل ميشوم و قدرداني ميكنم. (3)
مكدر و رنجيده خاطر ميشوم. (1)
12. در مقايسه با اكثر افراد، ميتوانم بگويم كه ارتباطم با مادرم:
متعارف است. (2)
خاص و منحصر به فرد است. (3)
بد و متشنج است. (1)
13. وقتي ميخواهم اوقاتي را با مادرم بگذرانم، من:
آرزو ميكنم كه ايكاش ميتوانستم لذت بيشتري از گذران وقت با او ميبردم. (2)
احساس ميكنم كه بايستي اوقات بيشتري را با او سپري كنم و رابطهمان طوري باشد كه اودسترسي بيشتري به من داشته باشد. (3)
تصور ميكنم كه اوقات خيلي زيادي را با هم سپري ميكنيم ـ شايد هم بيش از حد. (1)
14. وقتي قرار است اوقاتي را با ديگر هم جنسهايم سپري كنم:
به نظرم، راحتترين كار ممكن اين است كه با دوستان صميمي و نزديكم، خودم باشم. (2)
به نظرم، از اين كه خودم باشم احساس راحتي بيشتري به من دست ميدهد. (3)
به نظرم، نشان دادن هويت واقعيام، خيلي سخت و دشوار است. (1)
15. در دوره خردساليام:
با پدر يا خواهر و برادرانم صميميتر بودم. (2)
با مادرم، خيلي صميمي و راحت بودم. (3)
با هيچ كس احساس صميميت و نزديكي نميكردم. (1)
16. وقتي قضيه اعتماد كردن به ديگران، به ميان ميآيد، من:
ناخودآگاه به همه اعتماد ميكنم. (2)
كاري ميكنم كه اعتماد آنها به من جلب شود. (3)
با شك و ترديد پيش ميروم تا اين كه وفاداري و قابل اعتماد بودنشان به من ثابت شود. (1)
17. وقتي مشكلي پيدا ميكنم، معمولا:
آن را به تنهايي حل ميكنم. (2)
اگر واقعا نيازمند كمك باشم درخواست كمك ميكنم. (3)
فورا از ديگران درخواست كمك ميكنم. (1)
18. در زندگي:
بايستي همه چيز را به همان شكلي كه هستند ـ خوب يا بد ـ پذيرفت و با همه چيز كنار آمد. (2)
براي دستيابي به موفقيت، بايستي سعي و تلاش به خرج داد. (3)
بايد براي ديگران ارزش و اهميت خاصي قايل بود.(1)