نمایش پست تنها
قدیمی 20-02-2011, 03:54 PM   #1
psycho
(کاربر باتجربه)
 
psycho آواتار ها
 
تاریخ عضویت: Jan 2011
نوشته ها: 87
Muzhik فروید - غریزه ، نیروی محرک شخصیت



روانشناسی ِ زیگموند فروید-قسمت اول

تعریف: همانطور که می دانید بدن انسان از طریق ایجاد و صرف نوعی « انرژی جسمانی » عمل می کند. غذایی که بطور روزانه مصرف می کنیم در بدنمان به شکلی از انرژی تبدیل می شود و این انرژی در خدمت فعالیتهای بدنی همچون نفس کشیدن ، گردش خون ، و فعالیت عضلانی و غددی قرار می گیرد.

در مقابل بدن ، ذهن نیز فعالیتهای خاص خودش را دارد. ذهن دنیای خارج را ادراک می کند ، فکر می کند ، تصور می نماید و به یاد می آورد.در تمثیلی با بدن ، از نظر فروید ذهن نیز فعالیتهایش را با استفاده از انرژی –انرژی روانی –به انجام می رساند که این انرژی در شکل –و نه نوع –با انرژی جسمانی تفاوت دارد.

فروید بنابراصل «بقای انرژی» تصور می کرد که انرژی بدن می تواند به انرژی روانی تبدیل شود و بالعکس. بنابراین انرژی بدن بر ذهن اثر می گذارد و انرژی روانی تولید می کند ، در مقابل انرژی روانی نیز بر انرژی جسمانی ما تاثیر گذار است.حال پیوند میان این دو شکل از انرژی –مرز میان روان و تن –در مفهوم «غریزه » نهفته است.


غریزه بازنمای محرکهایی در ذهن می باشد که خاستگاه شان در درون بدن نهفته است. اهمیت غریزه از آنجاست که این انرژی جسمانی که به محرکی ذهنی تبدیل گشته ، هم برانگیزاننده ، پیش راننده و نیرو محرک (تکانه ، Trib) رفتار انسان ها در زندگی روزمره می باشد و هم جهت این رفتارها را تعیین می کند.


به عبارتی دیگر غرایز شکلی از انرژی –انرژی فیزیولوژیکی تبدیل یافته –هستند که بین نیازهای بدن و تمایلات ذهنی پیوند برقرار می کنند.مثل غریزه گرسنگی که در ذهن به صورت یک میل (میل به خوردن چیزی) بازنمایی می شود. غریزه جزء یا واحد بنیادی نظریه شخصیت فروید است.


فشار و تنش ، برآورده ساختن نیازها

وجود غریزه نشان می دهد که فرایندها ، کارکردها و فعالیتهای ذهن مانند ادراک ، تفکر و یادآوری به فعالیتهای بدن مربوط می شوند ، آنها نمایانگر فرآیندهای بدن هستند.


هنگامی که بدن در حالت « نیاز » قرار دارد (مثل گرسنگی)، شخص وضعیتی از تنش و فشار را تجربه می کند. در اینجاست که غرایز برای کاهش ِ این تنش و فشار درونی وارد عمل می شوند. به عبارتی هدف هر غریزه در هر مورد عبارت است از ارضای نیاز و در نتیجه کاهش حالت تنش ، و بازگرداندن جسم و ذهن آدمی به حالت تعادل. بدین ترتیب در زندگی روزمره ما بطور مستمر برانگیخته می شویم تا با پاسخ به نیازهای بدنی مان ، از طریق ارضای غرایز ، تعادل بدن را بازسازی و حفظ کنیم و تنش را برطرف سازیم و بدن را در حالت رها از تنش نگاه داریم.


از این منظر در طول زندگی همواره میزانی از تنش غریزی یا فشار وجود دارد که ما باید به شکل ثابتی به جهت کاهش آن عمل کنیم. به زعم فروید هر چند که هدف هر غریزه ثابت است اما فرد می تواند راههای متفاوتی برای دست یابی به هدف در پیش گیرد.بطور مثال ارضای سایق یا نیاز جنسی می تواند از طریق دگرجنس خواهی ، یا همجنس خواهی یا خودگرایی جنسی تامین گردد.


انواع غرایز


از نظر فروید دو غریزه بنیادی وجود دارد که یکی غرایز زندگی و دیگری غرایز مرگ می باشند. غرایز زندگی در جهت ارضای نیاز به غذا ، آب ، هوا و امور جنسی عمل می کنند و در خدمت تعادل فرد و نوع انسان هستند. جهت غرایز زندگی به سوی رشد و نمو هر چه بیشتر است ، که شکلی از این غرایز را می توانیم در زیست مایه (لیبیدو ، libido) مشاهده نماییم.freud خصلت زیست مایه یا لیبیدو آن است که می تواند با اشیاء پیوند یابد و بر آنها متمرکز شود. فروید این جریان را نیروگذاری روانی (cathexis) نامید. برای مثال اگر شما فرد خاصی را دوست دارید ، زیست مایه شما بر آن فرد از لحاظ روانی نیروگذاری شده است.



از نظر فروید با اهمیت ترین غریزه زندگی در شخصیت « غریزه جنسی » است. فروید انسان را به شکل بارزی لذت جو می دید. بدین جهت او غریزه ی جنسی را تنها به معنای شهوت در نظر نمی گرفت بلکه آن را در برگیرنده ی تمامی ِ رفتارها و اندیشه های « لذت بخش » می دانست.


این امر به دو معناست: اول اینکه پدیده ی جنسی از پیوند بسیار نزدیکش با اندامهای تناسی رها می شود و به مثابه یک فعالیت بدنی فراگیرتر در نظر گرفته می شود که هدف آن « برخورداری از لذت » است.

در معنای دوم ، تکانه های جنسی در برگیرنده ی تمامی انگیزه های مهرورزانه و دوستانه ای است که واژه ی بسیار مبهم « عشق » بر آنها اطلاق می شود.


در مقابل ، غرایز مرگ ، آن نوع از غرایزی است که نشان از میل ناهشیار انسانها به مردن دارد. از نظر دانش زیست شناسی ، تمام موجودات زنده تباهی می پذیرند و می میرند و بدین شکل به حالت بی جان نخستین خود باز می گردند.فروید غرایز مرگ را به میزان و جامعیت غرایز زندگی بسط نداد ، زیرا احساس می کرد از آنجا که این غریزه ها به شکل درونی و خاموشی عمل می کنند ، پس مشکل بتوان آنها را مطالعه نمود. همچنین فروید هرگز از انرژی جداگانه ای که غرایز مرگ از طریق آنها عمل می کنند ، صحبتی نکرد.


به هر ترتیب یک جزء حیاتی غریزه های مرگ « غریزه پرخاشگری » است. یعنی میل به مردن که مربوط به اشیاء است و نه خود. سایق پرخاشگری ما را به تحریف ، تسخیر و کشتن وا می دارد. از این منظر پرخاشگری به عنوان بخشی از سرشت انسان اهمیتی همپایه با امور جنسی دارد.


بهرحال در جمع بندی مباحث مطرح شده ، به نظر می رسد که از نظر فروید تمام انرژی روانی مورد نیاز شخصیت به طور مستقیم از غرایز بر می خیزد. غرایز ، انرژی ، انگیزش و جهت تمام جنبه های شخصیت فرد را فراهم می سازند.

psycho آنلاین نیست.   پاسخ با نقل قول