قدیمی 07-02-2011, 02:34 PM   #1
elena5
(کاربر باتجربه)
 
elena5 آواتار ها
 
تاریخ عضویت: Jan 2011
نوشته ها: 109
Paparazzi شناخت اجتماعي




شناخت اجتماعي


مقدمه: شناخت اجتماعي در صدد است مشخص کند چگونه به اطلاعات اجتماعي توجه مي کنيم, انسجام مي بخشيم و در نهايت به ياد مي آوريم. شناخت و ادراک اجتماعي رابطه نزديکي با هم دارند و زير بناي فهم ما نسبت به دنياي اجتماعي است. موضوع شناخت از سال 1970 مورد توجه دانشمندان روانشناسي شناختي قرار گرفت و به دستاورد هايي رسيد و روانشناسان اجتماعي سعي کردند دستاورد هاي اين دانشمندان را در زمينه خود استفاده کنند.





1- طرح هاي ذهني(Schema):

ما در مقابل اطلاعات منفعل نيستيم. بلکه آنها از صافي ساخت هاي اجتماعي عبور کرده و سازماندهي مي شوند. به اين فيلتر ها طرح هاي ذهني مي گويند. طرح هاي ذهني تجربيات گذشته و مجموعه اي از اطلاعات به هم تنيده در مفاهيم مختلف است. نمونه اي از ساخت ذهني تصورات انسان در باره افراد مسن است.


1-1. اهميت طرح هاي ذهني:

طرح هاي ذهني در فرايند شناخت اهميت زيادي دارد و ما رويداد ها را بر اساس آن تفسير مي کنيم. اين تصور امکان فهم جنبه هاي مهم اطلاعات را به ما مي دهد تا حجم زياد اطلاعات را پردازش کنيم. در واقع به عنوان صافي هاي شناختي عمل مي کند. همچنين فضاهاي خالي بين اطلاعات ما را پر مي کند. مثلا وقتي تمام کلمات ديگران را نمي فهميم به وسيله اين ها مي توانيم منظور وي را درک کنيم. طرح هاي ذهني در فرايند توجه مهم اند. ما غالبا به چيز هايي توجه مي کنيم که با انتظارات ما نا هماهنگ است. همچنين طرح هاي ذهني ياد آوري را تسهيل مي کند و حافظه معمولا موقعي خوب عمل مي کند که ما محفوظات را به صورت طرح هاي ذهني در آورده ايم. البته موضوعي که با طرح ذهني مستحکم ما در تضاد است نيز بهتر به خاطر مي سپاريم. نقش طرح هاي ذهني در رفتار اجتماعي نيز پر رنگ است و انجام رفتار هاي اجتماعي مطلوب تر محتمل تر است.


1-2. انواع طرح هاي ذهني:

1-طرح ذهني از اشخاص(Person Schema): ويژگي هايي از يک فرد موقعي طرح دهني است که آن را مرتبط به يکديگر بدانيم. نوعي خاص از اين گونه طرح ذهني نظريه نا آشکار شخصيت (Implicit Personality theory) است. مثلا بسياري از افراد با هوشي و مهرباني را مرتبط مي دانند. در حالي که با هوشي و خود محوري را نه. و معمولا افراد از اين نظر در ذهن خود مطلع نيستند. براي همين به آن نا آشکار مي گويند. نوعي ديگر از تصورات ذهني اشخاص تصورات قالبي(Stereotype) است. يعني مجموعه صفاتي که به يک گروه اجتماعي نسبت داده مي شود.

2- طرح هاي ذهني از نقش ها(Role Schema): اطلاعات ما در باره يک نقش اجتماعي و انتظارات ما نسبت به رفتار آن نقش, مثل استاد دانشگاه.

3- طرح دهني از وقايع(Event Schema): نشان مي دهد که در يک موقعيت خاص چه حوادثي را متوقعيم که رخ دهد. مثل توقع ما نسبت به روند کار در يک رستوران.

4- طرح ذهني از خود(Self Schema): برداشتي که از شخص خود داريم با توجه به اطلاعاتي که از خود جمع آوري کرده ايم.


2-ميانبر هاي ذهني(Shortcuts):


هر فردي در هر امري تمام مزايا و معايب آن را در نظر نمي گيرد و از ميانبر هاي ذهني استفاده مي کند. مثل اينکه هر چه گران تر است با کيفيت تر است. شرايط استفاده از ميانبر هاي ذهني عبارتند از:

1- عدم وجود زمان کافي.

2- اطلاعات سنگين وعدم امکان پردازش آن.

3- موضوعي بي اهميت.

4- کمبود اطلاعات.

ميانبر هاي ذهني موفق اين ويژگي را دارد: 1- سرعت و سهولت. 2- کارايي در اکثر موارد.


البته گاهي اين ميانبر هاي ذهني باعث خطاي شناختي مي شود. علم به اين مسئله دو فايده دارد:


1- باعث مي شود تصميمات مناسب تري بگيريم و از ميانبر ها در جاي خود استفاده کنيم.

2- باعث مي شود تصميمات و داوري هاي ديگران را بهتر درک کنيم.


دو نمونه از اين ميانبر ها در زير مي آيد:

1- قاعده اکتشافي همانندي(Representativeness Heuristic): منظور از اين قاعده داوري بر اساس شباهت بين فرد يا واقعه باطرح ذهني ما از گروه يا وقايع خاص است. مثلا از ظاهر يک فرد شغل او را حدس مي زنيم. اين بر اساس طرح ذهني ما نسبت به يک شغل خاص است. در استنباط بر اين اساس يکسري اطلاعات ناديده گرفته مي شود.ازجمله نرخ پايه. مثلا بدون در نظر گرفتن تعداد افراد با شغل خاص در يک محل داوري را انجام مي دهيم. به اين خطا خطاي نرخ پايه(Base-Rate Fallacy) مي گويند. در آزمايش به آزمودني گفته شد که از گروهي صد نفري يک نفر انتخاب شده چقدر احتمال دارد که وي مهندس باشد در حالي که 70 نفر غير مهندسند. در مواردي که علاوه بر اين موضوع خصوصياتي از آن فرد بيان شده بود افراد نرخ پايه را فراموش کرده و به اوصاف توجه مي کردند. در اين تحقيق به ويژگي ديگري پي بردند به نام اثر تضعيف(Dilution Effect). در مواردي که صفاتي غير مربوط با تصور ذهني يک مهندس از قبيل سن, جنس و.. ذکر مي شد احتمال مهندس بودن او 50 درصد بيان مي شد بدون توجه به نرخ پايه.

2- قاعده اکتشافي دسترس پذيري(Availability Heuristic) : هرچه ياد آوري يک موضوع ساده تر باشد اهميت آن نيز بيشتر تخمين زده مي شود. مثلا در ترجيح سفر با اتومبيل و هواپيما به سرعت نمونه هاي مختلف تصادف و سقوط اين دو که تجربه کرده يا شنيده ايم به خاطر آورده و در مورد هر کدام که غلبه دارد داوري مي کنيم. اين فايده در بسياري از جاها مفيد است و در موقعيت هايي نيز به خطا منجر مي شود. تبليغات بر اين اساس استوار است که وقتي ما در باره يک کالا فکر مي کنيم کالايي را تصور ميکنيم که علامت کارخانه خاص بر آن نقش بسته. سوگيري توافق کاذب(False Consensus Bias) را نيز بر اين اساس مي توان شرح داد که مي گويد ديگران تا حدود زياد با ديدگاه ما موافقند. در اين گرايش دو عامل مؤثر است:

1- قاعده اکتشافي دسترس پذيري: آسان بودن ياد آوري افراد موافق با ما, کساني را دوست و همکار خود قرار مي دهيم که ديدگاه مشترکي با ما دارند. پس بيشتر با موافقت با ديدگاه هاي مان شاهد هستيم.( عامل شناختي).

2- اين امر باعث افزايش اعتماد مردم نسبت به تصميم خودشان مي شود.( عامل انگيزشي).

سوگيري توافق کاذب غالبا در موارد منفي رخ مي دهد. مثلا کسي که در برابر وسوسه نفس بي اراده است ديگران را نيز بي اراده مي داند. ولي در صفات خوب ممکن است خود را منحصر به فرد بداند. پديده ديگر را که مي توان تبيين کرد خود ميان بيني (Egocentric Bias)يعني در کار جمعي هر کسي فکر مي کند بيشترين تأثير را گذاشته است. اين به علت حجم بيشتر اطلاعاتي است که فرد نسبت به خود دارد. همچنين عامل انگيزشي افزايش اعتماد که از توافق کاذب اشاره شد. قاعده ديگر پديده آماده سازي(Priming) است. تأثير تصور و تفکري که اخيرا داشته ايم بر تفکر ما در باره موضوع جديد. مثلا تشخيص عفونت خفيف گلو توسط دانشجويان ابتدايي رشته طب به بيماري مهلک.

3-منابع خطا در شناخت اجتماعي: در پردازش اطلاعات از شيوه منطقي تفکر و استدلال در بعضي موادر استفاده نمي شود. براي درک ديگران شناخت اطراف خود دچار سوگيري هايي ميشويم.


3-1. خطاي برنامه ريزي(Planning Fallacy):

بارها پيش مي آيد که ما انجام کاري را زود تر از آنچه هست تخمين مي زنيم. دليل اين امر اين است که ما براي انجام کار به آينده مي نگريم نه به تجربيات گذشته . يا اگر تجارب را بررسي کنيم آنها را طوري اسناد مي دهيم که با امر موجود کمترين رابطه را داشته باشد.


3-2. تفکر سحري:


انسان ها تحت تأثير تفکر سحري اند. يکي از اصول آن اين است که اگر دو چيز به هم مربوط بودند ويژگي هاي يکي به ديگري منتقل مي شود و اثر اين ارتباط پس از انقضاي ربط باقي مي ماند (قانون سرايت). مثلا ديگران کمتر حاضرند لباس يک نفر ايدزي را بپوشند. اصل ديگر مي گويد اشياي شبيه به هم ويژگي هاي مشترک دارند (قانون شباهت). مثلا کمتر قبول مي کنيم شکلاتي به شکل سوسک را بخوريم. قانون ديگر مي گويد افکار فرد آثار فيزيکي دارد که تحت تأثير قوانين فيزيک نيست. مثلا ما غالبا فکر مي کنيم تفکر در باره حادثه خطرناک احتمال وقوع را افزايش مي دهد.


3-3. تفکر بيش از حد در باره يک موضوع:

برخي موادر که سعي مي کنيم عملي را به صورت منطقي و با تفکر انجام دهيم. تفکر زياد باعث سر درگمي ما مي شود.


3-4. تفکر در باره عکس واقعيت(Counterfactual Thinking):


واکنش ما در مقابل پيشامد فقط به خود آن بستگي ندارد. بلکه تصور شق ديگر حوادث نيز در آن شريک است. مثلا 2 نفري که يکي پياده مي گردد و ديگري سواره حال اگر هر دو تصادف کنند ما شخصي را که اغلب پياده راه مي رفته را ناراحت تر مي پنداريم چون فکر مي کنيم اگر به عادت خود ادا مه مي داد اين اتفاق نمي افتاد.


4. خودشناسي :


اولين کسي که به اهميت آن پي برد سقراط بود . در اديان الهي به آن تاکيد شده مثلا علي (ع) مي فرمايد در ميان دو نوع شناخت خودشناسي سودمندتر است .گاهي انگيزه هاي واقعي رفتارمان از خودمان مخفي است. خودشناسي به ما در شناختن اين انگيزه ها کمک مي کند. از سوي ديگر خودشناسي باعث شناختن ظرفيت ها و استعداد هايي است که خدا به انسان داده است. در اينجا بحث حرمت به خود مطرح ميشود. دليل اين حرمت ارتباط انسان با خدا و دميده شدن روح او در وي است. پس خودشناسي يعني يافتن ارزش هاي موجودي و کرامات نفساني است. روانشناسي اجتماعي خودشناسي را از آن جهت بررسي مي کند که اين امر تا حد زيادي اجتماعي است. است شناخت تحت تأثير واکنش ديگران شکل کي گيرد همچنين مقايسه خود با ديگران.


4-1. خود پنداره (Self-Concept):


1- تعريف: ويليامز جيمز (1910-1842) در کتاب اصول روانشناسي اين گونه اعتقاد دارد: خود دو جنبه دارد: ادراک کننده و ادراک شده که در خودشناسي اين دو يکسان است. به جنبه ادراک کننده خود آگاهي و به جنبه ادراک شده پنداره مي گويند. خود پنداره مجموعه باور ها و احساسات فرد در باره خود است.

2- خود پنداره به مثابه طرحي ذهني : خود پنداره صفات نامنظم و پراکنده نيستند بلکه اين صفات بر محور طرح ذهني فرد از خود نظم يافته است. اين طرح ذهني بر اساس صفاتي سازمان مي يابد که فرد آنها را مهمترين ويژگي خود مي داند.

3- خود پنداره و پردازش اطلاعات: خود پنداره باعث مي شود نسبت به اطلاعات مربوط به خود حساس تر بوده و آن را آسان تر رمز گرداني و بازيابي کنيم. علت اين مسئله عبارتند از: اطلاعات مربوط به فرد در سطح عميق تر و با دقت بيشتر مورد تجزيه و تحليل فرار مي گيرد. يعني وقتي از ما در مورد خودمان سؤال مي شود دقت افزايش مي يابد. علت ديگر اين است که اطلاعات مربوط به خود سازمان يافته ترين شبکه اطلاعاتي در حافظه ماست و هر چه اطلاعات منظم تر باشد قدرت يار آوري بيشتر مي شود.

4-منابع خود پنداره:

1- احساسات و افکار: مهمترين منبع به دست آوردن اطلاعات, احساسات و افکار دروني ماست. احساسات بيش از رفتار به ما اطلاعات مي دهد. چون گاهي با احساس دروني ما سازگار نيست. احساسات و افکار در خود پنداره سهم بيشتري از رفتار دارد.

2- رفتار: انسان با توجه به رفتار خود نسبت به خود شناختي پيدا مي کند.توجه به رفتار زماني است که اطلاعات ديگر مثل احساسات ناکافي است مثلا کسي که نمي داند متواضع است يا نه به رفتار خود دقت مي کند. البته رفتار زماني براي خود پنداره استفاده مي شود که از روي اجبار و فشار موقعيت انجام نگيرد.

3- واکنش هاي ديگران: در آزمايشي به گروهي دانش آموز چند بار گفته شد که خيلي منظم هستند. ديده شد که اين گروه کمتر آشغال مي ريزند. آنها رفتار خود را با انتظار ديگران هماهنگ کرده اند. پديده پيشگويي هاي خود کام بخش(Self-Fulfilling Prophecy) به اين معناست که انتظارات ديگران بر رفتار و خود پنداره کا تأثير مي گذارد.

4- مقايسه اجتماعي: انسان وقتي مي خواهد به ارزيابي صحيح برسد خود را با افراد مشابه وي مقايسه مي کند.


4-2. حرمت خود(Self-Esteem):

1- تعريف و سنجش «حرمت خود»: حرمت خود جنبه مثبت يا منفي فرد از خويشتن را مد نظر قرار مي دهد و ارزيابي مي کند. يعني فرد تا چه اندازه براي خودش ارزش قائل است. اين مسئله تأثير عميقي بر بهداشت رواني و سلامت جسماني و رفتار اجتماعي دارد. براي سنجش حرمت خود مقياس هاي مختلفي ابداع شده است. برخي به ارزيابي فرد از جنبه هاي گوناگون مي پردازد و برحسب جمع جبري نتيجه را اعلام مي کند. ولي اين قابل قبول نيست. چون اين مسئله که بعضي صفات مي توانند نقش مهمتري داشته باشند در نظر گرفته نشده است. صفاتي که براي خود پنداره مهم تر است تأثير بيشتري بر حرمت خود دارد.

2- نقش ديگران در ارزيابي حرمت خود: بسياري به اين نتيجه رسيده اند که حرمت خود منعکس کننده تفاوت بين خود پنداره واقعي و آرماني است. هرچه فاصله بيشتر حرمت خود کمتر. فستينگر(1954) بانظريه مقايسه اجتماعي اعلام کرد بدون ارزيابي اعمال و احساسات ديگران نمي توان خود را ارزيابي کرد. افراد عقايد و توانايي خود را از طريق مقايسه با توانايي و عقايد ديگران مي سنجند و در اين جهت دنبال کساني مي روند که عقايد و توانايي شبيه آنان دارند.

3- راه هاي دفاع از حرمت خود: براي اين هدف ابزار هايي وجود دارد که عبارتند از:

1- کمتر کسي در همه جنبه هاي زندگي موفق است. براي همين انسان نسبت به ويژگي هاي خود گزينشي عمل مي کند تا نظر مثبتش به خود لطمه نبيند. پس اگر خور پنداره از جنبه هاي متنوع برخوردار باشد تا چه حد به ارزيابي مثبت از خود مي انجامد: اولا چنين افرادي در برابر حادثه منفي با تکيه بر نقاط مثبت با مشکل کنار مي آيند. ثانيا چون آنها جنبه هاي مختلف خود را از هم تفکيک کرده اند. وقتي جنبه اي آسيب ديد به جنبه هاي ديگر سرايت نمي کند.

2- انسان باز خورد هاي مطلوب ديگران را صحيح و بازخورد هاي نامطلوب را غير معتبر تلقي مي کند.

3- انسان معمولا حوادثي که به حرمت وي لطمه مي زند زودتر فراموش مي کند و به نا هشياري مي راند. اين قدرت سازگاري با محيط را افزايش مي دهد.

4- ما ويژگي هايي را که داريم مثبت تر از آنچه هست ارزيابي مي کنيم.

5- اسناد نيز مهم است وقتي کاري خوب پيش مي رود مسئوليت نتايج را به خود اسناد مي دهيم و اگر خوب پيش نرود مسئوليت خود در قبال نتيجه را به حد اقل مي رسانيم. پيروزي را دروني و شکست را محيطي مي دانيم.

6- معمولا ما خود را با افراد مشابه بررسي مي کنيم. مگر حرمت ما در خطر باشد. در اين صورت شباهت کم اهميت مي شود. در اين موقع ما خود را با افراد ضعيفتر مقايسه مي کنيم.

7- خود مؤلفه شخصي و اجتماعي دارد. مصاحبت با افرادي که برايشان احترام قائل هستيم حرمت ما را افزايش مي دهد. براي همين انسان ها به عضويت در گروههاي موفق توجه مي کند. البته مصاحبت با افراد موفق تبعاتي دارد و باعث مي شود استعداد هاي ما در مقايسه با آنها رنگ ببازد. روانشناسان معتقدند فرد در صورتي با کسي مصاحبت مي کمد که در امور کم اهميت برتر باشند. طبق اين نظريه مطلوب ترين افراد براي معاشرت کساني هستند که عملکردشان در امور مهم ضعيف تر از ماست و در اموري که اهميتي ندارد از ما برترند.

4- اهميت حرمت خود: از مسائل بسيار با اهميت است. حرمت خود از مؤلفه هاي شخصيت بهنجار است. احساس بي ارزشي, بيگانگي با خود و عدم پذيرش خويش در ميان افراد نا هنجار بيشتر است. حرمت خود در سلامت جسماني و رواني مؤثر است. ارزيابي منفي از خود با افسردگي و کمبود مهارت اجتماعي هم بستر است و باعث ضعيف شدن دستگاه ايمني مي شود.

در تعاليم ديني از حرمت خود به کرامت نفس ياد شده است. اسلام به حفض کرامت خود و ديگران توصيه کرده است. اسلام سعي دارد با متوجه کردن انسان به ارزش هاي وجودش او را از انجام امور پست و تبعيت از نفس خود باز دارد. اسلام کساني که سعي مي کنند به خود متکي باشند را تمجيد مي کند. حفظ عزت از همه چيز واجب تر است مثلا نمي توان براي رفتن به حج خود را پيش ديگران خوار کرد. مبارزه با نفس مجوزي براي ناديده گرفتن عزت نفس نيست. نمي توان خود را تحقير کرد تا بهتر بتوان با نفس مبارزه کرد. توصيه شده انسان مشکلات خود را با ديگران بازگو نکنند. با ثروتمندان همسفر نشوند چون يا براي هم رتبه شدن با او هر کاري مي کنند يا عزت نفس خود را زير پا بگذارند. امام صادق(ع) مي فرمايند مؤمن کار خطا نمي کند تا مجبور به عذر خواهي شود. همچنين مؤمن کاري را که در توانش نيست نمي پذيرد چون خود نوعي تحقير است.

5- طبق تعاليم اسلام حرمت خود باعث تسهيل در رسيدن به فضائل اخلاقي مي شود. تکبر و نفاق ناشي از ذلتي است که فرد در خود مي بيند. غيبت نهايت کوشش ناتوان است. رذايل اخلاقي ديگر نيز همين است. امام هادي(ع) مي فرمايند از آسيب کيس که براي خود ارزشي قائل نيست در امان مباش. خلاصه اخلاق با عزت نفس هم بسته است. اين همبستگي طبق نظريه ناهماهنگي شناختي فستينگر توجيه پذير است. او مي گويد اگر متوجه شويم در شناخت ما يا شناخت و رفتار ما هماهنگ نيست دچار ناراحتي مي شويم و سعي مي کنيم اين حالت را بر طرف کنيم. همچنين در تحقيقي معلوم شد که کساني که ارزش کمتري براي خود قائل هستند بيشتر در امتحان تقلب مي کنند.

جهاد با نفس يا کرامت نفس؟: اسلام به کرامت نفس توجه دارد و در عين حال مبارزه با نفس نيز مودر توجه قرار گرفته است. آن نفس اماره اي که در روايات بدترين دشمن ناميده شد همان نفي ايت که بايد آن را اکرام کرد. عزت نفس با کبر و تواضع چگونه قابل جمع است؟ انسان داراي دو من است: من انساني و من حيواني. تنها من انساني اصيل است. از کشمکشي که بين اين دو است مي توان آن را شناخت.وقتي از مبارزه با نفس صحبت مي شود در واقع مبارزه با من حيواني است. يعني نبايد نيازهاي حيواني مانع دستيابي به ارزش ها و نياز هاي متعالي انسان شود. و وقتي دعوت به کرامت انساني مي شود منظور من انساني است. پس اين دو دستور در داستاي يکديگرند.

در باره تناقض عزت نفس و تکبر هم بايد گفت عزت نفس به معناي اين نيست که انسان خود را از ديگران بالاتر بداند. بلکه بدين معني است براي خودش ارزش قائل شود. انسان اگر در مقابل درگران تواضع مي کند و آنها را مقدم مي دارد براي ارزش نهادن به انسانيت

elena5 آنلاین نیست.   پاسخ با نقل قول
پاسخ

برچسب ها
روان شناسی, روانشناسی, روانشناسی اجتماعی, شناخت اجتماعی


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code هست فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
کد HTML غیر فعال است

انتخاب سریع یک انجمن

War Dreams    Super Perfect Body    Scary Nature    Lovers School    Winner Trick    Hi Psychology    Lose Addiction    Survival Acts    The East Travel    Near Future Tech    How Cook Food    Wonderful Search    Discommend

Book Forever    Electronic 1    Science Doors    The Perfect Offers    Trip Roads    Travel Trip Time    Best Games Of    Shop Instrument    Allowedly


All times are GMT. The time now is 12:55 PM.


کپی رایت © 1388 . کلیه حقوق برای وبگاه حرف روز محفوظ است