18-01-2011, 12:01 PM | #1 |
(کاربر طلایی)
تاریخ عضویت: Jan 2011
نوشته ها: 972
|
برخورد نسلها
برخورد نسلها روانشناس: لطفاً بيشتر توضيح بده تا ببينيم مشكل اصلي تو چيست؟ بهاره: مشكل من اين است كه پدرم متوجه نيست كه من هم براي خودم زندگي جداگانهاي دارم. فكر ميكند همه زندگي من بايد حول محور او بچرخد. از وقتي مادرم فوت كرده است، هر جا كم ميآورد از من استفاده ميكند. روانشناس: آيا هرگز راجع به اين موضوع با پدرت صحبت كردهاي؟ بهاره: بله، بارها گفتهام «پدرجان شما بايد موقعيت مرا درك كنيد و اين همه از من انتظار نداشته باشيد. لطفاً كاري نكنيد كه هر لحظه احساس گناه كنم؛ بهتر است گاهي از منزل خارج شويد و با مردم معاشرت كنيد و اين همه به من متكي نباشيد.» روانشناس: واكنش پدرت چه بود؟ بهاره: غمگين ميشود و براي مدتي سكوت ميكند. گاهي اوقات هم از كسالت و بيماريش حرف ميزند و آنقدر ادامه ميدهد كه حسابي خودم را گناهكار احساس ميكنم و آن وقت باز به اين نتيجه ميرسم كه در حرف زدن تندروي كردهام و اي كاش اصلاَ چيزي نميگفتم! روانشناس: آن وقت معمولاً چه كار كني؟ بهاره: هيچ كار، چون به اين نتيجه رسيدهام كه فايدهاي ندارد و دليل اينكه اينجا هستم همين است. در شرح كوتاهي كه بهاره راجع به مشكل خود دارد، نكته قابل توجه اين بود كه او فقط در مورد رفتار پدرش سخن گفت: «پدرم اصلاً متوجه نيست كه من هم براي خودم زندگي دارم.» «پدرم فكر ميكند كه همه چيز بايد حول محور خواستههاي او بچرخد.» «پدرم بيش از اندازه از من متوقع است.» «پدرم خيلي مرا به كار ميكشد.» «پدرم مرا وادار ميكند كه احساس گناه كنم.» «پدرم احتياج دارد از منزل خارج شود و با ديگران معاشرت كند.» بهاره دقيقاً همان كاري را انجام ميدهد كه همه ما هنگام عصبانيت انجام ميدهيم. او قضاوت ميكند، انتقاد ميكند، پند و اندرز ميدهد، دستورالعمل صادر ميكند، به تعبير و تفسير موقعيت ميپردازد و بالاخره روانكاوي ميكند. آيا پدر بهاره توقع زيادي دارد؟ درست نميدانم. به راستي چه كسي ميتواند با اطمينان بگويد كه اين پدر هفتاد و دو ساله تا چه حد مجاز است از دختر پنجاه ساله خود توقع داشته باشد؟ چنانچه از ده نفر نظر خواهي كنيم، ده پاسخ مختلف خواهيم شنيد. زيرا سن، مذهب، مليت، طبقهي اجتماعي، وضع اقتصادي، موقعيت فرد از اين نظر چندمين فرزند خانواده است و بالاخره پيشينهي خانوادگي، در پاسخ او تاثير بسياري دارند. نقش به سزايي بر عهده دارند. اگر من جاي بهاره بودم، شايد مانند او از اين همه توقع پدرم شكايت ميكردم. اما اين فقط ميتواند اظهار نظر من باشد و ممكن است اگر فرد ديگري در موقعيت او قرار بگيرد از اين موضوع احساس غرور و شادي كند. اگر براي اين پرسش دنبال پاسخي واقعي باشيم كه «يك پدر تا چه حد ميتواند از دخترش متوقع باشد و اين فرزند تا كي بايد پاسخگوي احتياجات او باشد؟» نخواهيم توانست به يك پاسخ قطعي و نهايي بيابيم، زيرا افراد در شرايط مساوي، داراي احساسات و تفكرات متفاوت و واكنشهاي متفاوت ميباشد. اگر روي اين نكته تاكيد مدام و زياد دارم آن را تكرار ميكنم، به اين دليل است كه اصولاَ هنگام خشم، درك اين مطلب غالباً بسيار مشكل ميشود كه تفاوت آراء و عقايد، هرگز در اين مورد بدين معنا نيست كه گروهي «درست» و گروهي «غلط» ميانديشند. - آيا بهاره حق دارد عصباني باشد؟ و آيا خشم او نسبت به پدرش معقول و مجاز است؟ البته احساس خشم نه درست است و نه غلط. نه مجاز است و نه غيرمجاز. ما حق داريم هر گونه احساسي داشته باشيم و بهاره هم بايد نسبت به خشم خود توجه نشان دهد و آن را مد نظر داشته باشد. اما اينكه او حق دارد خشمگين و عصباني باشد، بدان معنا نيست كه پدرش سزاوار سرزنش است. بلكه احساس خشم بهاره نشانهي آن است كه او نياز دارد در ارتباط با پدرش تجديدنظر كند و رفتاري را در پيش گيرد تا خشمش پايان يابد. - كدام بخش از رفتار بهاره در ارتباط با پدرش اشتباه است؟ اينكه در هنگام هجوم تنش و اضطراب و سرگرداني، انگشت اتهام خود را به سوي ديگران بگيريم، ممكن است تا حدي سبب آرامش و حتي بالا رفتن ميزان بصيرت و شناخت نسبت به آنان شود، اما غالباً به طور نامحسوس و آرامي تبديل به سرزنش و خردهگيري از آنها ميشود. وقتي ادعا ميكنيم كه ديگران را ميشناسيم، ظاهراً نشانهي آن است كه ميدانيم آنها چگونه ميانديشند، چگونه احساس ميكنند و چه ميخواهند. در صورتي كه ممكن است واقعيت با تصور ما كاملاً متفاوت باشد. به عبارت ديگر، در حالي كه ما غالباً به واقعيت افكار و اعمال خود بصيرت كامل نداريم، چطور ممكن است به آنچه دربارهي ديگران تصور ميكنيم مطمئن باشيم. - مشكل از جانب كيست؟ «پدرم دچار يه مشكل اساسيه، چون خيلي از من توقع داره!» بهاره صحبت خود را با اين جملات شروع كرد. او ميخواست همه مشكل را متوجه پدرش كند. در حالي كه از توضيحات او چنين برميآمد كه پدرش كاملاً به خواستها و موقعيت خود آگاهي دارد و اين بهاره است كه راه خود را تشخيص نداده و به همين دليل هم دچار مشكل شده بود. او به حدود وظايفي كه در قبال پدرش داشت پي نبرده بود. به همين علت، هر لحظه خشمگينتر و عصبيتر ميشد و اوقاتش در رنج و عذاب ميگذشت. پس مشكل از جانب خود او بود! اينكه ميگوييم بهاره دچار مشكل است، بدين معنا نيست كه او مقصر است و يا بايد مورد سرزنش قرار گيرد. «چه كسي مشكل دارد؟» سؤالي است كه به هيچوجه با گناهكار بودن كسي يا مورد سرزنش قرار گرفتن او ارتباط ندارد. به سادگي ميتوان دريافت كه كسي دچار مشكل است كه از موقعيت آزاردهندهاي كه در آن قرار گرفته است، ناراضي است. - مشكل بهاره چيست؟ مشكل بهاره اين است كه پرسشهاي مهم را در ذهن خود به ترتيب اهميت مرتب نكرده است: «مسؤوليت من در قبال زندگي خودم چيست؟» «وظايف من نسبت به پدرم كدام است؟» «كدام يك از اولويتها و خواستههايم نشانه خودخواهي و كدام يك بيانگر واقعيت است؟» «چه اندازه ميتوانم به پدرم كمك كنم بدون آن كه عصبي و خشمگين شوم؟» تا زماني كه بهاره به پاسخهاي روشني در مورد اين پرسشها دست نيابد، نميتواند رفتار خود را با پدرش به شكل مطلوبي تغيير دهد. |
برچسب ها |
نسل های جدید, روان شناسی, روانشناسی, روانشناسی خانواده |
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
|
|
War Dreams Super Perfect Body Scary Nature Lovers School Winner Trick Hi Psychology Lose Addiction Survival Acts The East Travel Near Future Tech How Cook Food Wonderful Search Discommend
Book Forever Electronic 1 Science Doors The Perfect Offers Trip Roads Travel Trip Time Best Games Of Shop Instrument Allowedly