نمایش پست تنها
قدیمی 03-05-2011, 11:51 AM   #4
ریحانه
(کاربر تازه وارد)
 
تاریخ عضویت: Apr 2011
نوشته ها: 3
پیش فرض تشکر

سلام از دوستان بزرگواری که جواب بنده رو با الطافشون دادند خیلی تشکر می کنم.
گاهی ما ادمها احتیاج داریم حرفها رو از زبان دیگران بشنویم
دوستان و اشنایان من بقدری به من لطف دارند که اغلب برای حل مشکلات زندگیشون به من مراجعه میکنند ولی برخی اوقات از حل کوچکترین مسائل خودم در مونده میشم
فکر میکنم که گاهی انقدر ادم به جزئیات نگاه میکنه که نمیتونه مسائل را از بیرون و کلی ببینه برای همین هم دنبال راه حلهای جزئی میگرده که مسائل کلی را حل نمیکنه
اگر یک نفر که داره از بیرون به مسائل نگاه میکنه یک راهنمایی بکنه قطعا موثر است
وضعیت من هم همینه بقدری با خودم درگیر شدم که نمی تونستم روی مشکل تمرکز کنم اما احساس میکنم از روزی که این پست رو ارسال کردم کمی شرایطم بهتر شده خدارا شکر فعلا دارم در درجه اول مشکلات ارتباطم با پسرم رو کم میکنم دارم سعی میکنم بی خود ایراد نگیرم و هی براش محدودیت تولید نکنم و با ارامش باهاش رفتار کنم روز اول خیلی سخت بود چند بار برای اینکه خودم رو کنترل کنم و بهش پرخاش نکنم و ایراد نگیرم گریه ام در اومد همسرم خیلی تعجب کرده بود می گفت چی شده انقدر تو خودتی ولی الان خیلی ارامشم بیشتر شده انگار پسرم هم این رو فهمیده زیاد لجبازی نمیکنه هرچند اقتضای سنشه ( 3سال)
ولی هنوزم توی ارتباطم با همسرم مشکل دارم گاهی احساس میکنم باید خیلی از خودم بگذرم تا درست بشه ولی از خود گذشتن هم صبر زیادی می خواد هم یک منبع انرژی درونی که این خلا رو پر کنه من اون رو ندارم
کسی می دونه من باید چطوری خودم را سرشار کنم تا کمتر به محبت همسرم محتاج بشم؟
شاید بخاطر کم لطفی های خانوادم بوده که من رو به همسرم وابسته کرده والان وقتی اون بنده خدا سرش خیلی شلوغ میشه و بهم بی توجه میشه من خیلی افسرده و بی تاب میشم
لطفا اگر راهی دارین بفرمایید؟
در ضمن من دانشجو هم هستم و سرم هم نسبتا شلوغه و توی دوستام هم خیلیها برای مسائلشون میان پیش من یک جورایی حامی اونها هستم اما انگار خودم از همه محتاج ترم.
لفا بازم من رو راهنمایی کنید
ریحانه آنلاین نیست.   پاسخ با نقل قول