قدیمی 18-01-2011, 11:53 AM   #1
roya
(کاربر طلایی)
 
roya آواتار ها
 
تاریخ عضویت: Jan 2011
نوشته ها: 972
Susel کنترل عصبانیت




احساسات عصبانيت خود را كنترل كن




تو بوده‌اي ...
مردي كه خوشي‌ها وناملايمات سرنوشت را به يكسان مورد سپاس قرار داده است ...
به نزد من آور مردي را كه اسير خشم و شهوت نباشد، تا او را در پناه قلب خود گيرم. در پناه قلب قلبهايم، همانگونه كه تو را پاس مي‌دارم ...
هاملت به دوستش هوراشيو

كنترل نفس، تاب آوردن در مقابل طوفان‌هاي احساسي، ايستادگي در برابر فراز و نشيب سرنوشت، و «اسير خشم و شهوت» نشدن، فضيلتي است كه از زمان افلاطون مورد ستايش بود‌ه است. معادل‌ يوناني اين مفهوم sophrosyne‌، به معني «مراقبت» و «هشياري در اداره زندگي» است.

رومي‌ها و كليساهاي مسيحي اوليه را با واژه temperantia بيان مي‌كرده‌اند كه به معني «خويشتن‌داري و عدم افراط در بروز هيجانات» بوده است. به هر حال، هدف «دستيابي به تعادل» است نه سركوب احساسات. چرا كه هر احساسي داراي ارزش و تاثير خاص خود است. زندگي بدون شور و اشتياق و تمايل، نوعي فعاليت عصبي يكنواخت و بي‌ثمر است؛ اما همانطور كه ارسطو گفته است، آنچه در اين پهنه طلب مي‌شود «تناسب احساسات» است. يعني توانمندي ابراز احساسات متناسب با شرايط.


اگر هيجانات به مقدار زيادي فروخفته و خاموش نگاه داشته شوند، كسالت خاطر، يكنواختي و احساس جدايي ايجاد مي‌شود و اگر از كنترل خارج شده به طور افراطي بروز كنند، موجب رفتارهاي نامعقول، افسردگي فلج كننده، نگراني جانكاه، خشم شديد و اضطراب ديوانه‌وار مي‌شوند.

بنابراين كنترل و اداره احساسات برآشفته، كليد بهداشت عاطفي انسان است. هر گونه افراط‌گرايي – احساساتي كه رنگ و بوي شديد دارند يا براي مدتي طولاني ادامه مي‌يابند – موجب تحليل رفتن مقاومت فرد مي‌شود. اين بدان معنا نيست كه ما همواره بايد در يك نوع احساس و هيجان غوطه‌ور باشيم. مثلاً همواره شاد بود‌ن بعضي افراد، ناشي از نوعي بي‌تفاوتي نهفته در زير آن چهره‌هاي خندان است.

اما ناملايمات نيز به همان اندازه شادي‌ها مي‌توانند به زندگي رنگ و بو ببخشند؛ در خصوص كمك سودمند رنج و محنت به زندگي معنوي و خلاق مي‌توان حرف‌هاي زيادي گفت. در واقع رنج كشيدن مي‌تواند روح آدمي را متعادل كند.


اما بايد مراقب بود كه توازن برقرار باشد. به حساب قلب، تناسب ميان احساسات مثبت و منفي است كه بهداشت رواني فرد را تعيين مي‌كند طبق نتايج حاصل از مطالعه بر روي صدها زن و مرد كه در زمان‌هاي مختلف به ثبت روحيات خود پرداخته‌اند، هيچ احتياجي نيست كه براي كسب خشنودي و رضايت خاطر كه از داشتن احساسات ناخوشايند اجتناب كنيم؛ بلكه فقط بايد نگذاريم اين احساسات طوفاني بدون بازرسي ما وارد شده و جاي روحيات لذتبخش را بگيرند. همه كساني كه در زندگي رويدادهاي شديد خشونت بار يا افسرده‌كننده داشته‌اند، همچنان مي‌توانند از حس خوشي و سعادت بهره‌مند شوند؛ مشروط بر آن كه مجموعه‌اي از رويدادهاي لذتبخش و شاد معادل با آن‌ها نيز داشته باشند. اين تحقيقات همچنين عدم ارتباط ميان هوش علمي و هوش عاطفي را اثبات مي‌كند و نشان مي‌دهد كه تقريباً هيچ رابطه‌اي ميان سطح هوشي فرد با خوشي و بهداشت عاطفي او در زندگي وجود ندارد.


همراه با زمزمه ثابتي از انديشه‌ها كه در پس زمينه ذهن وجود دارد ، همواره نوعي همهمه احساسي نيز در ما نجوا مي‌كند. مثلاً بعضي‌ها در ساعت 6 صبح يا 7 بعدازظهر هميشه خلق و خوي خاصي دارند. البته ممكن است فرد در دو روز مختلف داراي خلق و خوي متفاوتي باشد ولي هنگامي كه رفتار وي در طول هفته‌ها يا ماه‌ها مورد بررسي قرا‌ر مي‌گيرد مشاهده مي‌شود كه در مواقع خاصي از شبانه‌روز، حالات خلقي ثابتي را از خود بروز مي‌دهد. اين امر نشان مي‌دهد كه بروز هيجانات شديد براي اكثر مردم خيلي كم اتفاق مي‌افتد و اكثر ما بر روي امواج آرامي از احساسات و عواطف شناوريم.


مهار و كنترل احساسات، بخشي ا‌ز يك كار تمام وقت است؛ بيشتر كارهايي كه انجام مي‌دهيم، به ويژه در اوقات فراغتمان، نوعي تلاش براي اداره‌ي خلق و خوي‌مان است. هر كاري كه مي‌كنيم اعم از خواندن كتاب، تماشاي تلويزيون، فعاليت‌هاي سرگرم كننده و همنشيني با رفقايي كه انتخاب مي‌كنيم، همگي راه‌هايي هستند تا احساس بهتري داشته باشيم. هنر آرامش بخشيدن به خود يكي از مهارت هاي اساسي زندگي است؛ برخي از متفكرين روانكاو، همچون جان بالبي و دي دبليو وينيكوت به اين مهارت به عنوان يكي از اساسي‌ترين ابزارهاي روان‌كاوي مي‌نگرند. تئوري آن‌ها چنين است كه كودكاني كه از نظر عاطفي سالم هستند ياد مي‌گيرند كه براي آرام كردن خود، به همان روشي با خويشتن رفتار كنند كه والدين‌شان با ‌آن‌ها رفتار كرده‌اند؛ يعني نشان دادن حساسيت كمتر به بلوا و آشوب‌هاي عاطفي درون مغز.


همان‌طور كه مي‌دانيم، مغز ما طوري طراحي شده است كه خود ما تقريباً هيچ نوع كنترلي بر اين‌كه چه موقع و توسط چه احساسي در معرض هجوم قرار بگيريم نداريم. اما در اين مورد كه هر احساس خاص تا چه مدتي مي‌تواند ما را در چنگال‌هاي خود نگاه دارد، قصه به گونه‌ي ديگري است. هر احساسي كه بر مغز ما سايه افكند، با غم و غصه، نگراني يا خشم بيرون نمي‌رود؛ بلكه به طور طبيعي با گذشت زمان و بردباري از ما دور مي‌شود. اما اگر اين احساسات از نوع بسيار شديد و عميق بوده و همچنان از گذشته در ذهن ما باقي مانده باشند، آنگاه به صورت رفتارهاي افراط‌آميز اندوهبار – نگراني‌هاي مزمن، خشم غيرقابل كنترل، افسردگي – جلوه‌گر مي‌شِوند؛ و در وخيم‌ترين حالات براي تغيير آن‌ها ممكن است به دارو درماني، روان درماني، و يا هر دو اين‌ها احتياج داشته باشيم.


در اين‌گونه مواقع، هر گاه اضطراب و نگراني مزمن يك هيجان آنقدر شديد با‌شد كه بدون كمك دارو نتوانيم بر آن غلبه كنيم، آنگاه مي‌توان گفت كه به انتهاي ظرفيت خود – «تنظيمي عاطفي» رسيده‌ايم. چنانچه، دو سوم از كساني كه از اختلال شيدايي – افسردگي رنج مي‌برند، هرگز درمان نشده‌اند. اما ليتيوم همراه با داروهاي جديدتر مي‌تواند چرخه‌ي فلج كننده افسردگي را در اين بيماران، به دوره‌هاي شيدايي كه تركيبي از شو‌ر و شعف در هم برهم و خشم و عصبانيت واهي است تغيير دهند. يكي از مشكلات بيماران مبتلا به اختلال شيدايي اين است كه در همان حال كه در گير و دار وضعيت شيدايي قرار دارند، اغلب به حدي از خود مطمئن هستند كه علي رغم تصميمات فاجعه‌آميزي كه مي‌گيرند، باز هم هيچ نيازي به كمك نمي‌بينند. در چنين مواردي از اختلالات احساسي شديد، داروهاي روان‌پزشكي مي‌توانند وسيله‌ زندگي بهتر اين‌گونه افراد باشند.


اما هنگامي كه زمان غلبه بر بي‌حوصلگي‌هاي معمول و خلق و خوهاي بد فرا مي‌رسد، همه‌ي ما به همان روش‌هاي قديمي خودمان متوسل مي‌شويم. بدبختانه اين روش‌ها هميشه مؤثر نيستند. حداقل اين نتيجه‌اي است كه ديان تيس، روان‌شناس دانشگاه وسترن ريزرو، از تحقيق بر روي چهارصد زن و مرد به آن دست يافته است؛ وي از آن‌ها پرسيده بود كه معمولاً براي رهايي از بدخلقي خود چه مي‌كنند و چقدر در اين امر موفق هستند.


هيچ‌يك از آن‌ها با اين گفته فيلسوف‌منشانه كه بايد خلق بد را به خوب تغيير داد موافق نبود. در حدود 5 درصد از آن‌ها معتقد بودند كه هرگز براي تغيير خلق و خوي خود تلاشي نمي‌كنند، چرا كه به نظر ايشان، بروز همه گونه احساسات در آدمي «طبيعي» است و به محض بروز بايد آن‌ها را تجربه كرد و اين موضوع هيچ اهميتي ندارد‌ كه بعضي از آن ها بسيار مايوس كننده هستند. دسته‌ي بعدي افرادي بودند كه به طور منظم و به دلايل عملي، خودشان در پي بدعنقي بودند – از جمله پزشكاني كه براي دادن خبرهاي بد به بيمارانشان احتياج دارند كه قيافه‌ي غمگين و محزون داشته باشند، يا فعالان اجتماعي كه آشكارا خشم خود را از بي‌عدالتي‌ها نشان مي‌دهند تا در مبارزه خود مؤثرتر جلوه كنند.

حتي يكي از مردان گفته بود كه وقتي خشم و غضب خود را نشان مي‌دهد، قلدرهاي زمين بازي دست و پاي خود را جمع مي‌كننند و به برادر كوچكش زور نمي‌گويند؛ و بالاخره بقيه‌ي آن‌ها براي غلبه بر خلق و خوي ناهنجار خود به روش ماكياولي عمل مي‌كردند؛ يعني از هر وسيله اي براي رسيدن به هدف استفاده مي‌كردند. اما به جز اين پرورش‌دهندگان كمياب ناخشنودي، اكثر افراد از هر گونه پر و بال دادن به خلق و خوي بد خويش اظهار ناراحتي نموده است. به هر حال، عملكرد مردم در زمينه‌ي تغيير و جابه‌جايي كج خلقي‌هايشان بسيار متفاوت است.

roya آنلاین نیست.   پاسخ با نقل قول
پاسخ

برچسب ها
anger, کنترل عصبانیت, پرخاشگری, روان شناسی, روانشناسی, عصبانیت


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code هست فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
کد HTML غیر فعال است

انتخاب سریع یک انجمن

War Dreams    Super Perfect Body    Scary Nature    Lovers School    Winner Trick    Hi Psychology    Lose Addiction    Survival Acts    The East Travel    Near Future Tech    How Cook Food    Wonderful Search    Discommend

Book Forever    Electronic 1    Science Doors    The Perfect Offers    Trip Roads    Travel Trip Time    Best Games Of    Shop Instrument    Allowedly


All times are GMT. The time now is 12:55 PM.


کپی رایت © 1388 . کلیه حقوق برای وبگاه حرف روز محفوظ است