دوگانگي حرف و عمل خواستگار!!!!!

[sahel]

سلام دوستان
خواهر و خانوادم اجازه دادن كه يكي از خواستگاراي خواهرم بعد از يكسال به خونه ما بيان، كه بعد از اولين جلسه كه با هم حرف زدن ديگه خبر نشد! حالا خواهرم از اين موضوع رنج ميبره كه ميگه چرا در جلسه اي كه با هم حرف زدن آقاي خواستگار 5-6 بار تاكيد كرده كه فكر كنيد حتما روي مسائل و اهداف زندگيتون، ولي ديگه چرا خبري ندادن، ناراحت از اين موضوع كه چرا الكي فكرشو مشغولش كرده و چرا اگه قصدشو نداشته اينطوري حرف زده و يا اگه حتي بعدش نظرشون عوض شده چرا خبر ندادن و معذرت خواهي نكردن!
حالا ما نميدونيم با خواهرم چه كنيم، روحيه خيلي حساسي داره واسه همين اجازه نميداد كسي بياد، حالا با اولين مورد كه اينطوري پيش اومده، كلي ناراحته! بنظر شما چه كنيم؟!!!!
ممنون

[goli]

سلام ساحل جان،کنار اومدن با این مسئله برا خواهرتون خیلی سخته،همین طور که خودتون می گید ایشون روحیه خیلی حساسی دارن.شما با همکاری مادرتون باید خیلی آروم این فکرو ازشون دور کنید.بهش بگید که اونا که رسم خواستگاری رو بلد نبودن حالا چجوری می خواستن بقیه راهو بیان جلو.
بهش بگید که خوب نیستش اینقد احساساتی باشه.
اصلا یادم رفت از خواهرتون بپرسم،اون چیکار میکنه؟چند سالشه؟خواهر بزرگه هستش یا کوچیکه؟شما خودتون ازدواج کردید؟

[sahel]

من خواهر كوچيكه هستم گلي جان، خواهرم 25سالشه!
نه خب آخه ميخوام بدونم دليل اين كارشون چي بوده؟ ما چي كار ميتونم بكينم؟ هر كاري از طرف دختر صورت بگيره آخه اصلا خوب نيست تو جامعه ما!

[goli]

نوشته اصلی توسط sahel

من خواهر كوچيكه هستم گلي جان، خواهرم 25سالشه!
نه خب آخه ميخوام بدونم دليل اين كارشون چي بوده؟ ما چي كار ميتونم بكينم؟ هر كاري از طرف دختر صورت بگيره آخه اصلا خوب نيست تو جامعه ما!

آره ساحل مخصوصا با این روحیه حساس و شکننده خواهر شما.اینکه من پرسیدم خواهرتون چیکار می کنه؟خیلی تاثیر داره.شما که نمی تونید برید مثلا زنگ بزنید به اون خونواده،بگید چی شد؟چرا نیومدید؟اینکه خبری ازشون نشده دو دلیل بیشتر نداره،یا اتفاق خاصی براشون افتاده،یا اینکه پشیمون شدن،حالا به هر دلیلی(اینقد دنبال دلیل نیومدن اونا نباشید،بیشتر به فکر آروم کردن خواهرتون باشید)
من از شخصیت خواهر شما چیزی نمی دونم،اگه از اون دسته ادمایی هستن که نصیحت پذیرن خب نصیحت های مادرانه کارسازه.هر کاری که می خواید انجام بدید باید روحیه حساس خواهرتونو فراموش نکنید.یه جوری نشه که قضیه از اینی که هست بدتر شه.
اگه نصیحت پذیر نیستن با رفتار و عمل کمکش کنید.یه جوری عمل کنید که بفهمه شما هم همراه اون ناراحتش هستید.مستقیما از اون قضیه صحبت نکنید.می تونید پیشنهاد مسافرت بدید.
البته یه چیزی رو هم بهتون بگم که شما باید یه کمی بدعنقی های خواهرتونو تحمل کنید(در واقع بهش حق بدید).
در آخر هم باید بگم که خوش به حال خواهرتون که یه خواهر دلسوزی مث شما داره.

[sahel]

راستش گلي جان خواهرم خيلي شخصيت منطقي و واقع بيني داره، بطوركه هميشه بما در مسائل كمك ميكنه و راهنما و مشاور تمام اعضلي خانوادست! ولي ببين ديگه چطور باهاش حرف زده و گفته كه حتما فكر كنه و حالا زده زير حرفش! ميگه كه نميتونم هيچ دليل و جوابي براي اين حرفا و رفتار و گفتارش كنار بام! اين مسئله تو ذهنش هست كه هيچ جوابي براش نداره و اينه كه خيلي رنج ميبره! خداييش خيلي سخته! ما هم هيچ جوابي در برابرش نداريم! خودش چون آدم خيلي منطقي و بيشتر با دليل كار ميكنه!